My patient angel | فرشته صبور من P8
فلش بک به چهار سال پیش:
(یه چیزی بگم، یوهان برادر بزرگتره جونگینه و به هیونجین خیانت میکنه باعث میشه عملیاتشون افتضاح پیش بره)
+پشتم بمون جونگین.....
جونگین: ولی..... هق هق هق
+اصلحه ات رو بنداز یوهان سریع
یوهان زانو زده و هیونجین کلتش رو پشت سر یوهان قرار داده ولی یوهان هفت تیرشو چرخونده سمت صورت هیونجین
یوهان: اگه نندازم چی؟
یوهان می چرخه و با هفت تیرش به کلت هیونجین شلیک میکنه تا هیون هیچ صلاحی برای محافظت از خودش و جونگین نداشته باشه.
یوهان: اوه ...... دیدی چی شد ارباب جوان..... کلتت رو ترکوندم
+عوضی....
یوهان هفت تیرشو سمت سر جونگین میبره و می خواد شلیک کنه که هیونجین جونگینو سمت خودش میکشه و تیر یوهان خطا میره...
جونگین: دا..... داداشی.....
چانگبین که همون اطراف بوده با صدای گلوله خودشو به سمت صدا میرسونه.
یوهان: اوه .... فقط خواستم بهت فرصت برای نفس کشیدن بدم ارباب کوچولو ....... نمی خوای؟ باشه........ اول تورو میکشم
وقتی یوهان می خواد ماشه رو بکشه چانگبین به پشت سرش شلیک میکنه و یوهان با پوزخند وحشتناکش جلوی جونگین زمین می افته.
جونگین:........ د..دا..داداشی ........ داداشی بیدار شو .... من ....مــ می ترسم...
چنگبین دست های جونگین رو میگیره تا بیشتر از این جنازه یوهان رو تکون نده و سر و صدا نکنه اما...
جونگین: بهم دست نزن عوضییییییی......... ازت متنفرم
هیونجین: چی می گی جونگین؟ یوهان داشت می کشتت.... می فهمی؟
چانگبین: ساکت شو هیونجین...... فعلا باید از اینجا خلاص بشیم...
و اینطور بود که جونگین از چانگبین می ترسید و اونو چهارسال با قلب شکسته رها کرد....
........................................................................................
#straykids
#changin
#هیونلیکس
#چانگین
#وانشات
(یه چیزی بگم، یوهان برادر بزرگتره جونگینه و به هیونجین خیانت میکنه باعث میشه عملیاتشون افتضاح پیش بره)
+پشتم بمون جونگین.....
جونگین: ولی..... هق هق هق
+اصلحه ات رو بنداز یوهان سریع
یوهان زانو زده و هیونجین کلتش رو پشت سر یوهان قرار داده ولی یوهان هفت تیرشو چرخونده سمت صورت هیونجین
یوهان: اگه نندازم چی؟
یوهان می چرخه و با هفت تیرش به کلت هیونجین شلیک میکنه تا هیون هیچ صلاحی برای محافظت از خودش و جونگین نداشته باشه.
یوهان: اوه ...... دیدی چی شد ارباب جوان..... کلتت رو ترکوندم
+عوضی....
یوهان هفت تیرشو سمت سر جونگین میبره و می خواد شلیک کنه که هیونجین جونگینو سمت خودش میکشه و تیر یوهان خطا میره...
جونگین: دا..... داداشی.....
چانگبین که همون اطراف بوده با صدای گلوله خودشو به سمت صدا میرسونه.
یوهان: اوه .... فقط خواستم بهت فرصت برای نفس کشیدن بدم ارباب کوچولو ....... نمی خوای؟ باشه........ اول تورو میکشم
وقتی یوهان می خواد ماشه رو بکشه چانگبین به پشت سرش شلیک میکنه و یوهان با پوزخند وحشتناکش جلوی جونگین زمین می افته.
جونگین:........ د..دا..داداشی ........ داداشی بیدار شو .... من ....مــ می ترسم...
چنگبین دست های جونگین رو میگیره تا بیشتر از این جنازه یوهان رو تکون نده و سر و صدا نکنه اما...
جونگین: بهم دست نزن عوضییییییی......... ازت متنفرم
هیونجین: چی می گی جونگین؟ یوهان داشت می کشتت.... می فهمی؟
چانگبین: ساکت شو هیونجین...... فعلا باید از اینجا خلاص بشیم...
و اینطور بود که جونگین از چانگبین می ترسید و اونو چهارسال با قلب شکسته رها کرد....
........................................................................................
#straykids
#changin
#هیونلیکس
#چانگین
#وانشات
- ۶.۷k
- ۲۶ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط